خيانت دیدم وُ گفتم : تلافی می کنم من هم
اگر با دیگری باشم؛ سبک تر می شود دردم
خيانت کردم اما تو؛ ز من با طعنه پرسیدی :
چرا با اینکه بیزاری دچار ترس و تردیدی؟
خيانت کردی و چون ابر؛ به شَکَّم گریه باریدم
خيانت کردم وُ اشکی به چشمانت نمی دیدم
تلافی کردم و دردی فزون گردیده بر دردم
درونت از غمم خالیست ؛ خيانت من به خود کردم
گناهت گردنم مانده ؛ چه تاوانی که پس دادم
چه کردم با خیالاتم ؛ نخواهد رفت از یادم .
غـروبـا میون هــفته بر سـر قـبر یه عاشـق
یـه جوون مـیاد مـیزاره گـلای سـرخ شـقایـق
بی صـدا میشکنه بغضـش روی سـنـگ قبـر دلدار
اشک میریزه از دو چـشـمش مثل بارون وقت دیدار
زیر لب با گـریه مـیگه : مـهـربونم بی وفایـی
رفتی و نیـسـتی بدونی چـه جـگر سـوزه جـدایی
آخه من تو رو می خواستم اون نجـیـب خوب و پاک
اون صـدای مهـربون ، نه سـکــوت ســرد خــاک
تویی که نگاه پاکت مـرهـم زخـم دلــــم بـود
دیدنـت حـتی یه لـحــظه راه حـل مشکـلـم بود
تو که ریـشه کردی بـا من، توی خـاک بی قراری
تو که گفتی با جـدایی هـیـچ مـیونه ای نداری
پس چـرا تنهام گذاشـتی توی این فـصل ســیاهی
تو عـزیـزترینی اما یه رفیـق نــیـمه راهــی
داغ رفتنـت عـزیـزم خط کـشـیـد رو بـودن مـن
رفتی و دیگـه چـه فایده ناله و ضـجـّه و شیـون
تو سـفر کردی به خـورشـید ، رفتی اونور دقایق
منـو جا گذاشتی اینجا با دلی خـســته و عاشـق
نمـیـخـوام بی تو بمـونم ، بی تـو زندگی حرومــه
تو که پیش من نبـاشـی ، هـمـه چـی برام تمـومه
عاشـق خـسـته و تنها سـر گـذاشـت رو خاک نمناک
گفت جگر گـوشـه ی عـشـقو دادمـش دسـت توای خاک
نزاری تنها بمونـه ، هــمـدم چـشـم سـیـاش باش
شونه کن موهاشو آروم ، شـبا قصـه گو بـراش باش
و غـروب با اون غـرورش نتونسـت دووم بـیـــاره
پاکشـیـداز آسـمـون و جاشـو داد به یـک سـتاره
اون جــوون داغ دیـده با دلـی شـکـسـته از غـم
بوسـه زد رو خـاک یار و دور شد آهسـته و کم کم
ولی چند قدم که دور شد دوباره گـریه رو سـر داد
روشــــو بــر گــردونـــد و داد زد
بـه خـدا نـمــیـری از یاد
ای کاش بودی و میدیدی بعدتو ، تلخی طعم سیگارم را به شیرینی طعم آغوش دیگری ترجیح دادم . .چقدر سخته که بدونیم آخرین روزه که کنارهم هستیم، برای آخرین باره که میتونیم تو چشمهای هم زل بزنیم
چقدر سخته هر دو احمقانه به هم لبخند بزنیم و بدونیم که تا چند ساعته دیگه شونه یی برای گریه هامون وجود نداره
چقدر سخته تو چشمهای همدیگه هنوز شوق موندن رو ببینیم اما غرورمون اجازه نده بگیم هنوز عاشقیم
چقدر سخته وقتی دستهای همدیگرو گرفتیم به این فکر کنیم که شاید فردا دستهای یه غریبه جای دستامون رو پر کنه
چقدر سخته وقتی برای آخرین بار همدیگرو در آغوش می گیریم و یه عالمه حرف داریم که بزنیم اما سکوت کنیم
چقدر سخته وقتی در تلخ ترین لحظه پر از گریه ایم، جوری بخندیم که در شیرین ترین لحظه ها نخندیده ایم
چقدر سخته وقتی برای آخرین بار صورت همدیگرو می بینیم،، با لبخند بگیم: آرزو دارم خوشبخت بشی،، وخداحافظ
و چقدر سخته وقتی هر کدوم به سمتی بر می گردیم و می رویم و حتی به پشت سر مون هم نگاه نمی کنیم...
و تنها چیزی که از اون همه خاطره به یادت میاد این شعره :
زندگانیم و زمین زندان ماست زندگانی، درد بی درمان ماست
راندگانیم از بهشت جاودان وین زمین زندان جاویدان ماست
گندم آدم چه با ما کرده است که آسیای چرخ سرگردان ماست
جسم قبر، جامه قبر، خانه قبر باز لفظ زندگان، عنوان ماست
جمع آب و آتشیم و خاک و باد این بنای خانه ی ویران ماست
ای کاش بودی و میدیدی بعدتو ، تلخی طعم سیگارم را به شیرینی طعم آغوش دیگری ترجیح دادم . .
دعا کردم که تنها مال من شی...تو تعبیر قشنگ فال من شی...دعا کردم بدونی چشم به راتم...هنوز دل بسته ی بغض صداتم...اگه بازم دلت با دیگرونه...چشات دنبال از ما بهترونه....بزار با یاد تو دلخوش بمونم....فقط دل تنگیات با من بمونه...
هرچند مال من نشدی ولی ازت خیلی چیزا یاد گرفتم...یاد گرفتم به خاطر کسی که دوسش دارم دروغ بگم..یاد گرفتم هیچ وقت هیچ کس ارزش شکستن غرورمو نداره....یاد گرفتم تو زندگیم دله اونی رو که بفهمم دوسم داره هر روز به بهونه ای بشکنم....یاد گرفتم گریه های هیشگی رو باور نکنم.....یاد گرفتم بهش هیچ وقت فرصت جبران ندم...یاد گرفتم هر روز دم از عاشقی بزنم ولی خودم عاشق نباشم
ای کاش بودی و میدیدی بعدتو ، تلخی طعم سیگارم را به شیرینی طعم آغوش دیگری ترجیح دادم . .
خيلي سخته که بغض داشته باشي ، اما نخواي کسي بفهمه ...
خيلي سخته که عزيزترين کست ازت بخواد فراموشش کني ...
خيلي سخته که سالگرد آشنايي با عشقت رو بدون حضور خودش جشن
بگيري ... خيلي سخته که روز تولدت ، همه بهت تبريک بگن ، جز
اوني که فکر مي کني به خاطرش زنده اي ... خيلي سخته که غرورت
رو به خاطر يه نفر بشکني ، بعد بفهمي دوست نداره ... خيلي سخته که
همه چيزت رو به خاطر يه نفر از دست بدي ، اما اون بگه : نمي
خوامت حال فاصله ها جشن میگیرند هلهله ی جدایی را..
ای کاش بودی و میدیدی بعدتو ، تلخی طعم سیگارم را به شیرینی طعم آغوش دیگری ترجیح دادم . .
قبل از هر چیز برایت آرزو میکنم که عاشق شوی ،
و اگر هستی ، کسی هم به تو عشق بورزد ،
و اگر اینگونه نیست ، تنهاییت کوتاه باشد ،
و پس از تنهاییت ، نفرت از کسی نیابی.
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید .......
اما اگر پیش آمد ، بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی.
برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی ،
از جمله دوستان بد و ناپایدار ........
برخی نادوست و برخی دوستدار ...........
که دست کم یکی در میانشان بی تردید مورد اعتمادت باشد .
و چون زندگی بدین گونه است ،
برایت آرزو مندم که دشمن نیز داشته باشی......
نه کم و نه زیاد ..... درست به اندازه ،
تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قراردهند ،
که دست کم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد.....
تا که زیاده به خود غره نشوی .
و نیز آرزو مندم مفید فایده باشی ، نه خیلی غیر ضروری .....
تا در لحظات سخت ،
وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است،
همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرپا نگاه دارد .
همچنین برایت آرزومندم صبور باشی ،
نه با کسانی که اشتباهات کوچک میکنند ........
چون این کار ساده ای است ،
بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر میکنند .....
و با کاربرد درست صبوریت برای دیگران نمونه شوی.
و امیدوارم اگر جوان هستی ،
خیلی به تعجیل ، رسیده نشوی......
و اگر رسیده ای ، به جوان نمائی اصرار نورزی ،
و اگر پیری ،تسلیم نا امیدی نشوی...........
چرا که هر سنی خوشی و ناخوشی خودش را دارد و لازم است
بگذاریم در ما جریان یابد.
امیدوارم سگی را نوازش کنی ، به پرنده ای دانه بدهی و به آواز یک
سهره گوش کنی ، وقتی که آوای سحرگاهیش را سر میدهد.....
چراکه به این طریق ، احساس زیبایی خواهی یافت....
به رایگان......
امیدوارم که دانه ای هم بر خاک بفشانی .....
هر چند خرد بوده باشد .....
و با روییدنش همراه شوی ،
تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد.
به علاوه امیدوارم پول داشته باشی ، زیرا در عمل به آن نیازمندی.....
و سالی یکبار پولت را جلو رویت بگذاری و بگویی :
" این مال من است " ،
فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان ارباب دیگری است !
و در پایان ، اگر مرد باشی ،آرزومندم زن خوبی داشته باشی ....
و اگر زنی ، شوهر خوبی داشته باشی ،
که اگر فردا خسته باشید ، یا پس فردا شادمان ،
باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیآغازید ...
اگر همه اینها که گفتم برایت فراهم شد ،
دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم ...
چقدر دلم می خواست یه شب منو تو تنها میشدیم
انقدر کوچیک بود دنیا که منو تو توش جا می شدیم
مجنون یه شب جراتشو میداد امانت دست تو
اون وقت ما تا اخر عمر راهی صحرا میشدیم
اگر ما اونجوری بودیم نیاز به قایقی نبود
اروم سوار موجایه بلند دریا میشدیم
همه میگن که اسمون خم شده زیربارعشق
اون چیزی نیست!
ما واسه هم خم میشدیم ....تا میشدیم
اگر یکی دلش نخواد پاییز تموم شه وبره
تا ته دنیا واسه اون شب شب یلدا میشدیم
چقدر دلم می خواست همه حرفامون رو بخونن
مثال عاشقا واسه تموم دنیا میشدیم
چقدر دلم می خواست دیگه من وتو در میون نبود
همدیگرومی بوسیدیم وتا ابد ما میشدیم
تقویم های ما اگر امروز رو خیلی دوست نداشت
چشمامونو می بستیمو فردا سحر پا میشدیم
چقدر دلم می خواست دلت پیشه یکی دیگه نبود
حتی اگه یه مدتی تنهای تنها می شدیم
باشه برو نداشتن حوصله رو بهانه کن
ما هموناییم که پیش ادما رسوا می شدیم
تجربه ی اومدنت یه درده مثله رفتنت
کاش واسه هم معجزه ی روزمبادا می شدیم
بزار اینو اخره سری یدونه ارزو کنم
کاشکه باهم عاشق هم فقط
تورویامیشدیم ..............
ای کاش بودی و میدیدی بعدتو ، تلخی طعم سیگارم را به شیرینی طعم آغوش دیگری ترجیح دادم . .
تا حالا شده چشمات پر از اقیانوس اشک باشه اما نتونی جاریش کنی؟
تا حالا شده یه دنیا حرف کنج دلت سنگینی کنه و قلبت از سنگینیش تیر بکشه!!
اما نتونی به کسی بگی ؟
تا حالا شده یه تلنبار بغض بیخ گلوت گیر کرده باشه و از تیزیش احساس خفگی کنی
اما مجبور باشی جلوشو بگیری تا نترکه!!!
آره لعنتی...؟!؟!
حال این روزهای من اینگونست..!
ای کاش بودی و میدیدی بعدتو ، تلخی طعم سیگارم را به شیرینی طعم آغوش دیگری ترجیح دادم . .
من رو که میزارین توی قبر ، بزنین رو شونم و بگین : هی رفیق ! سخت گذشت ولی دیدی که گذشت . . . !
ای کاش بودی و میدیدی بعدتو ، تلخی طعم سیگارم را به شیرینی طعم آغوش دیگری ترجیح دادم . .حســــــرت!
یعنی تــــو که در عین بـــــــــودنت
داشتنت را آرزو می کنــــــــم…!
چه معنـــــى دارد
زندگى...!؟
وقتى كه هیچ اتفاقى
من و تو را
سر راه هم قرار نمى دهد !!
نیمکت عاشقی یادت هست؟
کنار هم، نگاه در نگاه و سکوتمان چه گوش نواز بود..
بید مجنون زیر سایه اش امانمان داده بود،
برگهای رنگینش را به نشانه عشقمان بر سرمان می ریخت..
او نیز عاشق بودنمان را به رخ پاییز می کشید،
اما اکنون پاییز.. نبودنت را، جداییمان را به رخ می کشد. بگو، صدایم کن، بیا تا دوباره ما شویم،
مرحمی بر سوز دلم باش، نگاه کن، پاییز به من می خندد، بیا داغ جداییمان را به دلش بگذاریم.
بیا کلاغ ها را پر دهیم تا خبر وصلمان را به پرستوها مژده دهند.
دوباره صدایم کن..
.
.
.
.
در جلسه امتحانِ عشق
من ماندهام و یک برگۀ سفید!
یک دنیا حرف ناگفتنی و یک بغل تنهایی و دلتنگی..
درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمیشود!
در این سکوت بغضآلود
قطره کوچکی هوس سرسره بازی میکند!
و برگۀ سفیدم عاشقانه قطره را در آغوش میکشد!
عشق تو نوشتنی نیست..
در برگهام، کنار آن قطره، یک قلب میکشم!
وقت تمام است.
برگهها بالا..
.
.
.
.
ای کاش بودی و میدیدی بعدتو ، تلخی طعم سیگارم را به شیرینی طعم آغوش دیگری ترجیح دادم . .
هنوز هم عاشقانههایم را عاشقانه برای تو مینویسم..
هنوز هم در ازدحام این همه بی تو بودن از با تو بودن حرف میزنم..
هنوز هم باور دارم عشق ما جاودانه است..
این روزها دیگر پشت پنجره مینشینم و به استقبال باران میروم.
میدانم پائیز، هنوز هم شورانگیز است..
میدانم یکی از همین روزها کسی که نبض زندگی من است،
کسی که جز تو نیست بازمیگردد..
میدانم تمام میشود و ما رها میشویم؛ پس بگذار بخوانم:
اولین عشق من و آخرین عشق من تویی
نرو، منو تنها نذار که سرنوشت من تویی..
ای کاش بودی و میدیدی بعدتو ، تلخی طعم سیگارم را به شیرینی طعم آغوش دیگری ترجیح دادم . .